آنکه ته ماندۀ غذا را در کاسه می لیسد، برای مثال حسد چه می بری ای کاسه لیس بر بسحاق / برنج زرد و عسل روزی خداداد است (بسحاق اطعمه - ۱۰۳)، کنایه از گرسنه، کنایه از پرخور و حریص، کنایه از پست فطرت، کنایه از چاپلوس، کنایه از گدا
آنکه ته ماندۀ غذا را در کاسه می لیسد، برای مِثال حسد چه می بری ای کاسه لیس بر بسحاق / برنج زرد و عسل روزی خداداد است (بسحاق اطعمه - ۱۰۳)، کنایه از گرسنه، کنایه از پرخور و حریص، کنایه از پست فطرت، کنایه از چاپلوس، کنایه از گدا
مردم گرسنه و فقیر که آنچه در بن کاسه بماند با انگشت و زبان لیسند. (انجمن آرا) (آنندراج). پرخور و شکم خواره را گویندو فقیر و گدا را نیز گفته اند. (برهان) (ناظم الاطباء). لعاس. لحاس. (ربنجنی). انگل. بشتام. طفیلی. سورچران. سوری. کاسه کجا برم. نیزه باز. اکول: حسد چه میبری ای کاسه لیس بر بسحاق برنج زرد و عسل روزی خداداد است. بسحاق اطعمه. دل برافروزان از آن نور جلی چند باشی کاسه لیس بوعلی. بهاءالدین عاملی. ، مردم دون همت و خوش آمدگوی. (برهان) (ناظم الاطباء). مردم رذل و متملق را گویند. قدح لیس هم آمده. (انجمن آرا) (آنندراج) : تغاری بشکند ماستی بریزد جهان گردد بکام کاسه لیسان. (از امثال و حکم دهخدا). رو به پیش کاسه لیس ای دیگ لیس توش خداوند و ولینعمت نویس. مولوی. لاف کیشی کاسه لیسی طبل خوار بانگ طبلش رفته اطراف دیار. مولوی
مردم گرسنه و فقیر که آنچه در بن کاسه بماند با انگشت و زبان لیسند. (انجمن آرا) (آنندراج). پرخور و شکم خواره را گویندو فقیر و گدا را نیز گفته اند. (برهان) (ناظم الاطباء). لعاس. لحاس. (ربنجنی). انگل. بشتام. طفیلی. سورچران. سوری. کاسه کجا برم. نیزه باز. اکول: حسد چه میبری ای کاسه لیس بر بسحاق برنج زرد و عسل روزی خداداد است. بسحاق اطعمه. دل برافروزان از آن نور جلی چند باشی کاسه لیس بوعلی. بهاءالدین عاملی. ، مردم دون همت و خوش آمدگوی. (برهان) (ناظم الاطباء). مردم رذل و متملق را گویند. قدح لیس هم آمده. (انجمن آرا) (آنندراج) : تغاری بشکند ماستی بریزد جهان گردد بکام کاسه لیسان. (از امثال و حکم دهخدا). رو به پیش کاسه لیس ای دیگ لیس توش خداوند و ولینعمت نویس. مولوی. لاف کیشی کاسه لیسی طبل خوار بانگ طبلش رفته اطراف دیار. مولوی